شعرطنز(گرانی)
هر که در بازار پرسد قیمت اجناس را
در درون سینه از بینی کشد خرنا س را
از تعجب می شود دهلیز قلب او گشاد
می برد بالا ی سر ابروی همچون داس را
با خجالت سوی خانه دست خالی می رود
از گرانی می گذارد زیر پا احساس را
شب سر بی شام را چون می نهد روی زمین
خواب می بیند گهی خضر و گهی الیاس را
این گرانی این تورم علتی دارد ولی
مرهمی کو تا فرو بنشاند این آماس را
تا به کی در تخته نرد اقتصادی باختن
آ خر ای نراد غارتگر به گردان تاس را
تا به کی انبار سازد محتکر بهر طمع
این همه اجناس و مایحتاج خلق الناس را
از برای بی نوایان جنس ارزان می شود
گر که بگشاید کسی انبار آن نسناس را
آنکه خون این و آن را می کند در شیشه روز
شب به بزم آن و این سر می کشد گیلاس را
شاعر : عیسی سجادی
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: اشعار استاد عیسی سجادی